آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

فرشته مهربون

پسرعزیزم خیلی وقته که میخواستم این مطلب رو برات بنویسم ولی نمی دونستم ازکجاشروع کنم وچه جوری احساسموبرات بنویسم.ولی بالاخره نوشتم تادرآینده بخونی وهمیشه سپاسگذارش باشی.   ٥/٢ ماهگی من وبه لطفش این شدم تو٧ ماهگی مامان  آخرشهریور٩١مرخصی زایمانش تموم  شدوباید به سرکاربرمی گشت.تواین مدت خیلی بهت عادت کرده بودم ،تحمل دوریت رونداشتم.بهت وابسته شده بودم وباعطرتنت زندگی می کردم.باخنده هات خوشحال می شدم وبا گریه هات ناراحت.بران هوابودی وبات نفس می کشیدم. توی ماه شهریور ازمهدکودکهای زیادی دیدن کردم وعملکرد وکارشون روبرسی .ولی  هرچی باخودم کلنجارمیرفتم دلم راضی نمی شدتوروتواین سن وسال (...
27 مهر 1391

تبریک

سالروز ازدواج بزرگ بانوی اسلام ویگانه مردعدالت مبارک باد     خدایا تمام پیوندهاراخجسته گردان ونعمت داشتن پدرومادرراازهیچ غنچه ای دریغ مدار  . آمین ...
26 مهر 1391

من 7 ماهه شدم

من كاراي جديدي تواين  ماه يادگرفتم كه براتون تعريف مي كنم. ولیییییییییییی اول بذارید چندعکس باحال براتون ازکارناوال گل و گیاه بزارم وحالاشرح کارای من اولين ومهمترين كارمن اينه كه حرف مي زنم اولين كلمه اي كه يادگرفتم دد بودبه معني دردر.مامان اول فكر مي كرداصوات مي گم ولي چندبارمنوامتحان كردولي واقعا فهميدبا شناخت كامل ميگم دد وبه درب خروجي اشاره ميكنم. ميرم دم درورودي مي شينم به دراشاره مي كنم وميگم دد   مم بب.ام هم تقريبا باشناخت كامل بيان می کنم. ام=غدا     بب=بابا   مم=ماما (فعلا اینا جزءفرهنگ لغات منن) ايستادن دومين كارمهم منه....
24 مهر 1391

اندراحوالات من

سلام دوستای خوبم اگه دقت کنیدتوتمام این عکسا لپم قرمزه (لپ گلی شدم).بزرگترای مهربون ما می دونیم که  شما خیلی مارودوست دارین ولی خواهشن ، دست وصورت مارونبوسید وبادست نشسته به پوست ما دست نزنید چون پوست ما نی نیا خیلی  خیلی حساسه .باتشکرازشما مهربونا.   هفته گدشته  مامان از نمایشگاه برام یک کفپوش خیلی قشنگ خریده که بدجوری دوسش دارم وعاشقشم   محل  جدید بازیم شده  بدوبدومی رم می شینم روش وبازی می کنم پنجشنبه بامامان وعمه رفته بودیم بیرون که من خاطرخواه این الاغ رقاص شدم می رقصه ومی خنده وغش می کنه   اینجاساعت ٢:٣٠ نیمه شبه ازقیافم معلومه ، حسا...
22 مهر 1391

نمایشگاه

روزجمعه من ومامانم. به اتفاق هم رفتیم نمایشگاه مادر،نوزادوکودک ونمایشگاه نانو که مامانی عاشقشه. نمایشگاه کودک خیلی خوب بودومامان جون برام کلی لباس،اسباب بازی ومحصولات فرهنگی خرید.تونمایشگاه نانوهم تقریبا من جزء کوچکترین بازدیدکنندگان بودم وکلی منو تحویل گرفتن.خدایی آدم بایددنبال علم روز باشه. تونمایشگاه کودکم بااجازه مامانم شرکتا  کلی ازم عکس گرفتن.بابا خوشگلیم دردسرداره   من ومامانی که عاشق همدیگه ایم   آر تین خوش خنده درهمه حال می خنده      اینجا عاشق این ماشینا شده بودم ولی هنوزخیلی کوچولو ام برای همین رفتم کفش نشستم وکلی همه رو خندوندم بابا قول داده تاتولدم برا...
17 مهر 1391

روزجهاني كودك

  روز  جهانی   کودک   مبارک باد ازطرف آرتین   در سال 1953، يونيسف ( United Nations International Emergency Fund ) يکي از بخشهاي دائمي در سازمان ملل گرديد . و روز 8 اکتبر " روز جهاني کودک " نام گذاري شد. کودکان در اين روز ، خواهان يادآوري اين مسئله هستند که سالانه هزينه هاي غير قابل تصوري صرف توليد انواع سلاحهاي هسته اي و غير هسته اي مي شود حال آنکه در سال کودکان بسياري از گرسنگي ، عدم امکانات بهداشتي ، سوء تغذيه و ... جان خود را از دست مي دهند و کسي نگران آنها نيست ! يونيسف اعلام داشته که تنها با اختصاص پنج دلار براي هر کودک مي توان جان 90 درصد از کودکاني را که سالانه مي ميرند ...
16 مهر 1391

ماجراهای من

سلام به همه دوستای گلم این روزا زیادبامامانی بیرون میرم.توصندلی ماشین آروم می شینم واصلاگریه نمی کنم تاحواس مامان پرت نشه.مامان برام موزیک می ذاره منم کلی حال می کنم مامان برای اینکه بتونه منو راحت ترجابجا کنه برام یک کالاسکه مسافرتی سبک خریده که سریع جمع بشه وتوماشین راحت جابشه.چون من معمولاتابیرون می رم خوابم می بره   توهفته گذشته با باباوماما رفتیم هایپراستار عاشق این دوچرخه هاشده بودم ازاین عروسکا اصلا خوشم نیومدچون خیلی زشت بودن ازوسایل ورزشیم کلی استقبال کردم آخه من ورزشکارم آخرشم که حسابی خوابم میومدقیافم رووببینید به قول مامان ٨*٧ شده چون کم کم دستموبه مبلا...
12 مهر 1391

علت تاب خریدن

 علت تاب دارشدن من به روایت تصویر: توهفته پیش دوباربه پارک رفتیم.یکبار با علی کوچولو،یکبارم تنهایی طبق معمول همه منوبغل می کردن.وهمه تعجب کرده بودن، نی نی 6 ماهه تاب وسرسره سوارمی شه،مگه می شه،   اول که تابو دیدم کلی ذوق کردم   واین دخترخانم نازروبه زوربلندکردم حسابی جوگیرشده بودم اینجا حاضرنبودیم  به هیچ عنوان پایین بیام ازسرسره هم که حسابی خوشم اومدواستقبال کردم ا باالاکلنگم حسابی حال کردم.آخ جوننننننننن اینم من وعلی کوچولو  ازبس ورجه ورجه  کردم لپام گل انداخت اینم من وبابا که حسابی باهم رفیقیم آروینم که ...
7 مهر 1391

غدای کمکی

به خاطراینکه ماما می خواست سرکاربره،غدای کمکی منوتو 5 ماهگی شروع  کرد. اولش توراکربهم غدا می دادولی به علت شیطنتهای من وپرتاب خودم به  بیرون برام یک صندلی غذاگرفت،ماما وبابا بهار روزیروروکردن تایک صندلی  موزیکال وتاب دار پیداکنن وبالاخره موفق شدن. اینم عکسای غداخوردن من مامان زودباش من گشنمه به به خیلی دوست دارم  بعدازغذا آب می خورم    اینم صندلی خوشگل من  موقع خوردن موزیک گوش می دم  محو TV شده، وروجک اداهات منوکشته ...
4 مهر 1391

من 6 ماهه شدم

تواین ماه کارای زیادی رویادگرفتم مثل فشنک روسینه حرکت می کنم   گاردچهاردست وپامیگیرم ویک کمی حرکت روبه جلو دارم. ولی مهمترین اتفاق این ماه ،نشستن من بودکه همه روشوکه کرد.   قیافم  حسابی مردونه شده، عاشق موزیک به خصوص کانال PMCهستم  گیتاریست حرفه ای شدم وعالی می زنم با این توپا حال می کنم ودنیایی دارم به خاطراینکه مامان میخواست سرکار بره،غذا کمکی روزودتر برام شروع کرد.  فرنی،حریره بادم وسوپای خوشمزه ومتنوع،آب سیب و...   مرتب به حریم آشبزخانه واردمی شم وهمش تودست وبای مامانم.به قول مامان گربه آشپزخونم    عادت د...
3 مهر 1391
1